دانشگاه شهدا (13)
نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) بهدنبال عملیات تفحص میرویم اما فایده نداشت. خیلی جستوجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی میشود بینتیجه برگردیم؟ در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها، که تکتک میرویند، آنها دستهای روییده بودند.
گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم. شقایقها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، " شهید مهدی منتظر قائم " .
***
تخریبچی بود و به بوی کباب خیلی حساس.
هروقت بوی کباب میومد...فقط اشک می ریخت...
بعدها فهمیدم...
همرزمش برای اینکه معبر لونرود،روی مین فسفری خوابید تا ذره ذره آب شد و صدایش هم درنیامد.از این ماجرا فقط بوی گوشتی که می سوخت می آمد....
پی نوشت : شـــهـــدا شرمنده ایم ...